Supposed to
قسمت اول
✒️(something) is supposed to be (adjective)
معنی: گفته شده، اعتقاد بر اینه
یه چیز و یا پیش بینی ایی که توسط دیگران بیان شده و شما شنیده اید
مثال ها:
وقتیکه هواشناس خبر هوا رو گفته و شما میخواید براي شخص دیگه نقل کنید.
It’s supposed to clear up by Friday.
به نظر میاد که جمعه هوا صاف باشه
وقتیکه میخواید از چیزي تعریف کوچیک بکنید.
This one’s supposed to be good.
اشاره به همون چیزه است This one
It is supposed to be the best restaurant in town
گفته میشه/ اعتقاد بر اینه/ به نظر میرسه/ که اون بهترین رستوران توي شهر باشه
و یا
The new James Bond movie is supposed to be excellent.
به نظر میرسه که فیلم جدید جیمز باند عالی باشه
📍 Supposed to
قسمت دوم:
🖊یه استفاده ي دیگه از این اصطلاح انتظار داشتن و توقع داشتن انجام و رخدادي؛ از شخصی و یا چیزي است
مثال ها:
I’m supposed to get to work by 8.
از من انتظار میره که ساعت هشت سر کار باشم
یا ساده تر بگیم:
من باید ساعت هشت سر کار باشم
John is supposed to turn off all the lights when he leaves
جان باید چراغها رو وقتی که خواست بره خاموش کنه
I’m supposed to pay my rent on the first of the month
من باید اجاره ام رو سر ماه بدم
It’s not supposed to be here
من نباید اینجا باشم/ انتظار نمیره که من اینجا باشم
You’re supposed to keep that secret
باید رازدار باشی
You’re supposed to let me know when you leave
وقتی رفتی باید منو در جریان بگذاري
You’re supposed to stop when at a red light
باید موقع چراغ قرمر بایستی
You’re supposed to return the movies you rent on time
باید فیلمی که اجاره کردي رو برگردونی
You are supposed to remain calm
باید آروم باشی
You are supposed to fasten your seat belt
باید کمر بند ایمنی رو ببندي
You are supposed to invite all your friends
باید همه رفیقات رو دعوت کنی
You are supposed to encourage one another
باید همدیگه رو تشویق کنید
You are supposed to decide before next Thursday
باید تا پنجشنبه ي آینده تصمیمت رو بگیري
📍 Supposed to
قسمت سوم:
🖊 یکی دیگه از کاربردهاي این اصطلاح براي بیان پیشنهاد و انتظار براي کاري یا چیزي است که اتفاق نمی افته:
مثال ها:
I’m supposed to be there before 8 but I’m often late.
قبل از ساعت هشت بایستی اونجا باشم؛ اما معمولا دیر میکنم
You were supposed to phone me
باید به من زنگ میزدي / انتظار میرفت که به من زنگ بزنی
یکی دیگه از کاربردهاي اون ، اینه که شما ممنوعیت و عدم انتظار رو بیان میکنی.
مثال ها:
You’re not supposed to smoke in here.
نباید اینجا سیگار بکشی/ اجازه نداري/ انتظار نمیره
I’m not supposed to tell you.
اجازه ندارم بهت بگم / نباید بگم / ازم انتظار نمیره که بگم
We’re not supposed to use the Internet for personal reasons at work.
نباید از اینترنت براي استفاده ي شخصی در سر کارت استفاده کنی (یعنی اینکه اجازه نداري)