1

Mr and Mrs Peters went to Brighton for a holiday last summer. Brighton is a town by the sea in England. Mr Peters likes fishing very much and on the first day he said to his wife ‘I’m going to go out fishing on the sea. Are you going to come with me?’

آقا و خانم پیترز به برایتون برای یک تعطیلات تابستان گذشته رفتند. برایتون یک شهر کنار دریا در انگلستان هست. آقای پیترز ماهیگیری را خیلی زیاد دوست دارد و در اولین روز او به همسرش گفت” من میخواهم برای ماهیگیری در دریا بیرون بروم . آیا تو میخواهی با من بیایی؟

“No” his wife answered ‘It’s cold and windy today’. Mr Peters went out in a boat alone and fished for several hours. But he caught nothing- except an advertisement on a piece of plastic for a fish-shop in the town

” نه” همسرش پاسخ داد. امروز هوا سرد و طوفانی هست.آقای پیترز در یک قایق به تنهایی بیرون رفت و برای چندین ساعت ماهیگیری کرد. اما او هیچ چیزی نگرفت – بجز یک تبلیغ روی یک تکه پلاستیک برای یک مغازه ماهی فروشی در داخل شهر.

He went back to the hotel and gave it to his wife ‘How did you catch that?’ she asked him ‘A diver put it on my hook‘ Mr Peters answered.

او به هتل برگشت و آن را به همسرش داد. همسرش از او پرسید. چطور ان را تو گرفتی؟ آقای پیترز پاسخ داد. یک غواص آن را به قلابم آویزان کرد.

1: Does Mr Peters like fishing?
2: Did he go fishing on the first day of his holiday?
3:  Did Mrs Peters go with him?
4: Why?
5: What did Mr Peters catch?
6: Did he throw it back into the sea?
7: What did his wife ask him?
8: And what did Mr Peters answer?