خودآموز واژه شناسی زبان انگلیسی درس ۱
Mеaning: Ruling, taking the lead, government, ruler
پسوندی که به معنی «حاکم»، «رییس»، «حکومت» و «فرمانروا» است.
A- ethnarch = ethn + arch = nation + governor/ruler
حاکم / فرمانروا + مردم
a- A governor of a people or province
حاکم مردم یا یک استان – استاندار – حاکم – والی (در روم قدیم)
B- monarchy = mon + archy = single + government/ruling
حکومت / دولت + یک
a- Undevided rule by a single person
سلطنت تقسیم نشده یک شخص واحد – سلطنت مطلقه
b- Absolute power
قدرت مطلقه
c-A state ruled by a monarch
کشور اداره شده توسط یک حاکم
C- tetrarch = tetra + arch = a fourth + ruler
فرمانروا + یک چهارم
a- A ruler of a fourth part, or of one of four parts, divisions, elements, etc.
(روم باستان) استاندار یک چهارم ولایت، بخش یا سرزمین – استاندار بخش های چهارگانه امپراطوری روم قدیم
b- A subordinate ruler
حاکم خرده پا – فرمانده جزء
Meaning: Center/center, centre, centrally
پیشوندی که به معنای «مرکز»، «مرکزی» و «به طور مرکزی» است.
A- centripetal = centri + petal = center + to seek + al
al + جستجو کردن + مرکز
a- Tending toward the centerبه مرکز گرایش داشتن – مایل به مرکز – مرکزگر ا
b- (Bot.) Tending or developing from without toward the center
(گیاه شناسی) مایل یا رشد کننده از اطراف به سوی مرکز
B- centrifugal = centri + fug + al = center + fly off + al
al + گریختن + مرکز
a- Flying or tending to fly off from the center
فرار کردن یا مایل به گریز از مرکز – مرکز گریز – کانون گریز
b- (Bot.) Of inflorescence, in which the terminal flower opens first and the lateral ones successively after.
(گیاه شناسی – مربوط به گل) رشد کننده از مرکز به سوی اطراف مثل برخی گل خوشه ها
C- centrobaric = centro + bar + ic = center + weight + ic
ic + وزن + مرکز
a- Of or relating to the center of gravity, or to the process of finding it.
وابسته یا مربوط به مرکز جاذبه یا طرز پیدایش آن – مربوط به مرکز ثقل – گرانیگاهی
Meaning: Care, cure, heal
تکواژی که به معنای «مراقبت کردن»، «درمان کردن»، و «شفا دادن» است.
A- curator = cur + ator = cure/care + ator
ator + مراقبت کردن/ درمان کردن
a- One appointed as guardian of a minor, lunatic, etc.
شخصی که به عنوان پرستار کودک، بیمار روانی و غیره گماشته می شود.
شفادهنده روح b- One who has a cure of souls
c- One who has a charge; manager; steward
شخصی که مسئولیتی بر عهده دارد – کارگزار – مدیر
d- The officer in charge of a museum, library, etc; a keeper; custodian
شخصی که سرپرست موزه، کتابخانه و غیره است.
B- curatrix = cur + atrix = care/cure + atrix
atrix + درمان کردن/ مراقبت کردن
مداوا کننده یا شفادهنده مونث a- A female curer
سرپرست زن – قیّم مونث b- A female curator
C- curative = cura + tive = heal/cure + tive
tive + درمان کردن/ شفا دادن
a- Of or relating to the curing of diseases مربوط به درمان بیماریها – درمانی
b- Having the tendency or power to cure disease; remedial
خاصیت درمان بیماری ها را داشتن – دارو – شفابخش – درمان کننده – داروی شفابخش
Meaning: Run
تکواژی که به معنی «اداره کردن»، «اتفاق افتادن» و «دوره» است.
A- curricle = curr + icle = run + icle
icle + اداره کردن
دوره و جریان – مسیر a- A course, running
b- A light two-wheeled carriage, usu, drawn by two horses
کالسکه دوچرخه و دو اسبه
B- curriculum (pl. -ula) = curr + iculum = run/course + iculum
iculum + برنامه/ دوره (ula – حالت جمع)
a- A course; spec. a regular course of study as at a school or (Scottish) University.
یک دوره به ویژه دوره تحصیلی در مدرسه یا دانشگاه (اسکاتلند)
C- recurrence = re + curr + ence = re + run + ence
ence + اتفاق افتادن + re
a- Return (of a thing, state, event, etc.); renewed, frequent, or periodical occurrence
تکرار یا بازگشت (چیز، دولت، اتفاق و غیره) – وقوع دوباره، مکرر و دوره ای
توسل – مراجعه – اشاره b- Resort, recourse, reference to sth
c- The action of going back mentally or in discourse to sth
عمل بازگشت به عقب به لحاظ ذهنی یا کلامی بر چیز یا مطلبی – ارجاع – اشاره مجدد
d- Return or reversion to a state, occupation
بازگشت یک دولت یا حکومت – اشغال – بازآیی
NOTE: “curr” regularly becomes “cur” at the end of a word, but then only (recure, occur, but recurred, occurrence).
نکته: تکواژ “curr” در انتهای کلمات به “cur” تبدیل می شود. به مثال های زیر توجه کنید:
recure recurred
occur occurrence
Meaning: before, previous
پیشوندی که به ندرت به صورت anti به کار می رود و به معنای «پیش»، «قبل» و «در جلو» است.
A- antecede = ante + cede = before + go
حرکت کردن + در جلو
a- To go before in time, place, or rank; to surpass
از نظر رتبه، محل یا زمان پیش تر بودن – برتری جستن – مقدم بودن – جلو رفتن
B- anteroom = ante + room = before/previous + chamber
اتاق + پیشین/ قبل
a- Room placed before and forming an entrance to another
اتاقی که پیش از ورود به اتاق دیگر قرار دارد – اتاق جلویی – کفش کن
اتاق انتظار b- Antechamber; waiting room
C- antedate = ante + date = previous + date
تاریخ + قبل
a- To assign a date after the true date
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن – (زمان چیزی را) جلو آوردن
D- anticipate = anti + cipate = before/previous + take
گرفتن + پیشین/ قبل
پیشی گرفتن از – پیش دستی کردن بر a- To seize beforehand
b- To use or spend in advance
(قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن یا خرج کردن
c- To look for (an uncertain event) as certain
پیش بینی کردن – انتظار داشتن – توقع داشتن
Meaning: Beauty
تکواژی که به معنی «زیبایی» است.
A- calligraphy = calli + graphy = beautiful + writing
دست خط + زیبا
a- Beautiful writing, elegent penmanship خوش نویسی – خوش خطی
b- Penmanship generally خطاطی – کتابت – شیوه نویسندگی
B- calligram = calli + gram = beautiful + write/describe
ترسیم کردن/ نوشتن + زیبا
a- A design in which the letters of a word (as a name) are rearranged so as to form a decorative pattern or figure (as for a seal).
طرحی است که در آن حروف یک کلمه به گونه ای قرار می گیرند که هر یک طرح یا الگوی تزیینی را به تصویر می کشند – نقاشی خط
C- callisthenics = calli + sthen + ics = beautiful + strength + ics
ics + قدرت + زیبا
a- Gymnastic exercises suitable for girls; training calculated to develop the figure and to promote graceful movement.
تمرین های ژیمناستیک که با حرکاتی زیبا و آرام همراه است و برای زیبایی اندام بانوان مناسب است – نرمش – ورزش سبک
Meaning: Weight, pressure
پیشوندی که به معنای «وزن» و «فشار» است.
A- baromacrometer = baro + macro + meter = weight + length + measure
اندازه گیری + طول + وزن
a- An instrument for taking the weight and length of new-born infants
دستگاهی است که برای اندازه گیری قد و وزن نوزادان تازه متولد شده مورد استفاده قرار میگیرد.
B- barology = baro + logy = weight + study
علم + وزن
علم وزن – علم ثقل یا سنگینی a- The science of weight
C- barometer = baro + meter = weight/pressure + measure
اندازه گیری + فشار/ وزن
a- An instrument for measuring the weight or pressure of the atmosphere, and hence for forecasting the weather, ascertaining the height of an ascent.
دستگاهی است که برای اندازه گیری وزن یا فشار جو هوا استفاده می شود. همچنین این دستگاه در پیش بینی اوضاع جوی و تعیین میزان ارتفاع به کار می رود.
Meaning: Opposite, against, in exchange, instead, rivaling, simulating
پیشوندی که به معنای «ضد»، «مخالف»، «در عوض»، «به جای» و «علیه» است.
A- antidote = anti + dote = against + give
دادن + ضد
a- A medicine given to counter-act the action of poison, or an attack of disease.
دارویی که برای از بین بردن تاثیر سم یا عامل بیماری به کار می رود – پادزهر – نوش دارو
B- antibody = anti + body = opposite + body
بدن + ضد
.a- A body formed in the blood, etc., to attack a toxin, etc
ماده ای که برای از بین بردن تاثیر سم یا زهر به خون تشکیل می گردد – پادتن – پاد جرم
C- anticausotic = anti + causotic = against + burning
سوزان + ضد
a- Of use against a burning fever ضد تب سوزان
D- antifebrile = anti + febrile = against + fever
تب + ضد
a- Of use against fever
قابل استفاده هنگام تب – تب بر
Meaning: People
تکواژی که به معنی «مردم» است.
A- demagogue = dem + agouge = people + leader
رهبر + مردم
a- In ancient times, a leader of the people as against other parties in the state.
در زمانهای قدیم به رهبر مردم مخالف با گروه ها و بخش های دیگر دولت اطلاق می شد – رهبر مردم عادی
b- In bad sense: A leader of a popular faction, or of the mob; an unprincipled or factious mob orator or political agitator.
(در مفهوم ناپسند) رهبر جناح عامه پسند یا گروهی از مردم؛ آشوبگر و سخنران سیاسی که به اصول اخلاقی پایبند نیست – آدم عوام فریب
B- democracy = demo + cracy = people + government
حکومت + مردم
a- Government by the people. In modern use often denoting a social state in which all have equal rights.
حکومتی که توسط مردم اداره می شود. در معنای پیشرفته خود به یک حکومت اجتماعی اشاره می کند که همه مردم از حقوق یکسان برخوردار هستند – حکومت مردمی – حکومت مردم بر مردم – مردم سالاری
b- That class of the people which has no hereditary or special rank or privilage; the common people.
گروهی از مردم که در آن کسی دارای برتری یا امتیاز موروثی یا خاصی نیست – مردم عادی – عامه مردم – همگان
C- demography = demo + graphy = people + write
نوشتن + مردم
a- That branch of anthropology which treats of the statistics of birth, deaths, diseases, etc.
شاخه ای از انسان شناسی که با میزان تولد، موت، بیماری و غیره سر و کار دارد – جمعیت شناسی – جمعیت شناختی
Meaning: Both, of both kinds, on both sides, about, around
پیشوندی که به معنی «هر دو»، «از هر دو نوع»، «از دو طرف» و «از دو نظر» است.
A- amphibia = amphi + bia = both + life
زندگی + هر دو
a- A being that is equally at home in water or on land
موجودی که هم در آب و هم خشکی زندگی می کند – جانور دو زیست
موجودی با رفتار مبهم یا دوگانه b- A being of ambiguous or double position
B- amphitheatre = amphi + theatre = both + theatre, round theatre
تئاتر + هر دو
آمفی تئاتر a- A double theatre
b- An oval or circular building with seats rising behind and above each other around an open space.
سالن گرد یا بیضی شکلی که فضای بازی در میان آن قرار دارد و صندلی ها در اطراف آن و در سطح بالاتری قرار می گیرند – تماشاخانه گرد یا بیضی شکل
c- Semi-circular rising gallery in a theatre.
سالن نیم دایره ای شکل و مرتفع در تئاتر
C- amphibiology = amphi + bio + logy = both + life + study
مطالعه + زندگی + هر دو
رساله علمی در مورد دو زیستها a- A scientific treatise on the amphibian
b- The part of zoology which treats of amphibian
بخشی از علم جانورشناسی که با مطالعه جانورهای دو زیست سر و کار دارد – زیست شناسی جانورهای دو زیست